پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سؤر. نغبه. غمجه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دعرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سُؤر. نَغبه. غُمجَه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اِشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دِعِرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
پشت پرده. شبستان. سرای. خانه. حرم: پس پردۀ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست. فردوسی. کرا در پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی. پس پردۀ شهریار جهان سه ماهست با زیور اندر نهان. فردوسی. پس پردۀ نامور کدخدای زنی بود پاکیزه و پاکرای. فردوسی. پس پردۀ او یکی دختر است که رویش ز خورشید روشن تر است. فردوسی. پس پردۀ او بسی دختر است که با برز و بالا و باافسر است. فردوسی. ، عالم غیب: ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت. حافظ. ، در نهان: پس پرده بیند عملهای بد هم او پرده پوشد به آلای خود. سعدی
پشت ِ پرده. شبستان. سرای. خانه. حَرَم: پس پردۀ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست. فردوسی. کرا در پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی. پس پردۀ شهریار جهان سه ماهست با زیور اندر نهان. فردوسی. پس پردۀ نامور کدخدای زنی بود پاکیزه و پاکرای. فردوسی. پس پردۀ او یکی دختر است که رویش ز خورشید روشن تر است. فردوسی. پس پردۀ او بسی دختر است که با برز و بالا و باافسر است. فردوسی. ، عالم غیب: ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت. حافظ. ، در نهان: پس پرده بیند عملهای بد هم او پرده پوشد به آلای خود. سعدی
صریح. روشن. بی مجامله. بی پرده: بی خرده، راست خواهی گرچه خوشت نیاید بدخوی خوب رویی بیگانه آشنایی. انوری. یا مکن با من درشتی ور کنی نرم شو چون گویمت بی خرده ای. اثیرالدین اخسیکتی (از راحهالصدور راوندی)
صریح. روشن. بی مجامله. بی پرده: بی خرده، راست خواهی گرچه خوشت نیاید بدخوی خوب رویی بیگانه آشنایی. انوری. یا مکن با من درشتی ور کنی نرم شو چون گویمت بی خرده ای. اثیرالدین اخسیکتی (از راحهالصدور راوندی)
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده: چنین چند را کشت تا نیمروز چو آهوی پی کرده را تند یوز. نظامی. هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده: چنین چند را کشت تا نیمروز چو آهوی پی کرده را تند یوز. نظامی. هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
بیدل. دل از دست داده. دل برده شده. که کسی دل از وی برده باشد. عاشق. دلباخته: کرم زین بیش کن با مردۀ خویش مکن بیداد بر دل بردۀ خویش. نظامی. پیش تو استون مسجد مرده ایست پیش احمد عاشقی دل برده ایست. مولوی
بیدل. دل از دست داده. دل برده شده. که کسی دل از وی برده باشد. عاشق. دلباخته: کرم زین بیش کن با مردۀ خویش مکن بیداد بر دل بردۀ خویش. نظامی. پیش تو استون مسجد مرده ایست پیش احمد عاشقی دل برده ایست. مولوی
مرده دل. افسرده دل. پژمرده. آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده: چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجا به گوش مردم دل مرده بانگ رود حزین. فرخی. کو محرم غم کشتۀ دل زنده بدردی کاین راز به دل مردۀ خرم نفروشم. خاقانی. عازردل مرده ای در وی گریز گو مرا باد مسیحائی فرست. خاقانی. کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفۀ افسردۀ دل مرده. (گلستان سعدی). زندگانی چیست مردن پیش دوست کاین گروه زندگان دل مرده اند. سعدی. به ایثار مردم سبق برده اند نه شب زنده داران دل مرده اند. سعدی. هردم آرد باد صبح از روضۀ رضوان پیام کآخر ای دل مردگان جز باده من یحیی العظام. خواجو. دل مرده ای که سر به گربیان خواب برد کافور ساخت یاسمن ماهتاب را. صائب (از آنندراج). ، کودن. بلید. (ناظم الاطباء). طامس القلب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مرده دل. افسرده دل. پژمرده. آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده: چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجا به گوش مردم دل مرده بانگ رود حزین. فرخی. کو محرم غم کشتۀ دل زنده بدردی کاین راز به دل مردۀ خرم نفروشم. خاقانی. عازردل مرده ای در وی گریز گو مرا باد مسیحائی فرست. خاقانی. کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفۀ افسردۀ دل مرده. (گلستان سعدی). زندگانی چیست مردن پیش دوست کاین گروه زندگان دل مرده اند. سعدی. به ایثار مردم سبق برده اند نه شب زنده داران دل مرده اند. سعدی. هردم آرد باد صبح از روضۀ رضوان پیام کآخر ای دل مردگان جز باده من یحیی العظام. خواجو. دل مرده ای که سر به گربیان خواب برد کافور ساخت یاسمن ماهتاب را. صائب (از آنندراج). ، کودن. بلید. (ناظم الاطباء). طامس القلب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 209هزارگزی جنوب خاوری قاین. هوای آن گرم و دارای 21 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شلغم است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 209هزارگزی جنوب خاوری قاین. هوای آن گرم و دارای 21 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شلغم است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ